روزی مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب حرکت میکردند.سرعت و موتور زیاد بود و زن جوان حسابی ترسیده بود.او به شوهرش میگویدعزیزم کمی آرامتر بران.
مرد گفت: سرعتمان که خیلی خوب است.
زن:ولی من میترسم.
-کمر من را محکم بگیر.
-خواهش میکنم کمی آرام تر بران.
-به من بگو دوستت دارم تا من آرامتر برانم.
-دوستت دارم.حالا میشه آروم تر برونی؟
آره .کلاه منو از سرم در بیار و روی سر خودت بگذار چون من را اذیت میکند و نمیگذارد خوب ببینم.
فردا صبح روزنامه ها نوشتند:برخورد یک موتور سیکلت حادثه آفرید.این موتور سیکلت دو نفر سرنشین داشت.مرد جوان به خاطر نداشتن کلاه ایمنی مرد ولی همسرش از مرگ نجات یافت......و این است راه و رسم عاشقی......................